روزانه عسل مامان
گل دخترم دیروز کلا کار کردیم.دیشب با عمه رفتیم هیئت.مامانی هم با بابا اومد هیئت و از اونجا اومد خونه ما. دوشنبه:عسلم امروز ناهار عمه نفیسه و امیر هم اومدن خونمون.شب با عمه و مامانی رفتیم هیئت همه ازت تعریف می کردن.تو هیئت سق زدیو برای بار اول بود.عمو حسن بابا به خاطر شنل و کلاهت بهت می گفت سفید برفی .امشب به شوخی عمه کفشت رو پرتاب کرد برای زنداداش زندایی بابا.اون هم گفت کفش سیندرلا رو پس نمیده.امشب تو دارای لقب دو شخصیت داستانی معروف شدی در صورتی که تو عشق و زندگی منی.الان بابا و مامانی خوابن و تو من بیداریم و داری سکسکه می کنی کاش علاجش رو می دونستم تا اذیت نمیشدی بببببببببببببببببببببببببببببببببببووووووووووووووووووووسسسسسسسسسسس ...