سارا سارا ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

دخمل کوچولو

انچه تو اموختی دخترم

عزیز دل خاله توی این چندوقت که مامان نتونسته برات پست بزاره کلی شیرین کاری یاد گرفتی عشقم پنجشنبه شب اومدین قم خواب بودی ولی وقتی چشمای نازتو باز کردی اول قشنگ نگاه کردی ببینی کجایی بعد خندیدی و شروع کردی به دست زدن قربون دستای کوچولوت برم     برای خودتم اواز میخوندی و موشی میکردی جیجر من.جدیدا یاد گرفتی و میگی نننننننننننه عشششششششششققققققققققممممممممممم.حتی یاد گرفتی میشینی البته بدون کمک ولی تا میبینی کسی پشتت نیس تنبلی میکنی و میخوابی زمین فدات شم. دکترتم رفتی گفت به سارا کوشولو غذا بدید چون خیلی ظریف و کومچولو موندی فدات شم البته غذاهای بدون ادویه ولی بازم همش شیطونی میکنی و نمیخوری عروسک من.یه دنیا دوست دارم عشقم.بوووو...
24 اسفند 1391

ما اومدیم با یه عالمه حرف

سارا جونی من این پست رو خاله برات میذاره  چون اسباب کشی کردین و هنوز اینترنت ندارین اول از همه اینکه سارا جونی یاد گرفته حرف بزنه عزیزددلم یادگرفتی لبای خومشلتو به هم فشار میدی و میگی بابا  دد هم بلد شدی میگی افرین گل دخملم ولی وقتی دد میری میخوابی عروسک من.بابا هم برای گل دخملش جایزه اسباب بازی و کتاب خرید. دخمل من یادگرفته و سینه خیز میره جلو هورااااااااااااااااا جیجر خاله شکر خدا مریضیتم بهتر شده  و بالاخره جابجا شدین خونه جدید مبارک. دخمل من ٢جا عروسی رفته اول پسر دایی بابا که اونجا حسابی بهش خوش گذشته و بغل همه رفتی و دلبری کردی ولی اخرشب مامان تب و لرز کرد و منو مامان سادات اومدیم&nb...
7 اسفند 1391

خبر داغ داغ خبر خوب

مامان جونم امروز بعد از مدتها مریضی من و ناراحتی بهش یه خبر خوببببببببببببب رسید.دایی جونم وزندایی جونم امروز جواب ازمایششون رو گرفتن و دارن نی نی دار میشن.مامانم عمه میشه.منم خوشحالم اخه خونه مامان ساداتم هم همبازی پیدا می کنم.فقط مامانم ازم قول گرفت و گفت سارا جونم دختر خوبی باشششش نی نی دایی رو اذیت نکنیا.منم گفتم چشم.از طرف بابا اینا هم نی نی عمو جونم نزدیک عید دنیا میاد و با من همبازی میشه.نی نی عمو م پسره.یعنی پسر عموم دنیا میاد
11 بهمن 1391

روزگار ما

عسل من سلام.این روزا روزای خیلی سخت و سر در گمیه.خدا کنه زود زود تموم بشه.من طاقت ناراحتیت رو ندارم گلم.احساس می کنم چند سال پیر تر شدم.قشنگم.همچنانمریضیت ادامه داره.چند روزه جیغ زدن یاد گرفتی.چند شب پیش دست میزدی وقتی لختی خوشت میاد سینه بزنی.امروز داروهات رو ریختی از دهنت بیرون منم بهت اخم کردم تو خوشت اومده بود و کلی خندیدی.قربون خنده هات برم.گلم دیگه دارم به سمت داروهای گیاهی کشیده میشم.می خوام ببرمت دکتر گیاهی.نمی دونم چرا خوب نمیشی.واقعا کلافه  و ناامیدم.خیلی هم خستم.دیروز تولد علی کوچولو بود.علی جون تو لدت مبارک.خونه عموی بابا براش تولد گرفتن ما هم رفتیم.منمچند روزه حسابی سرما خوردم.تو هم تا دیشب تب داشتی.عسسسسسسسسسسسسسلللللللللل...
11 بهمن 1391

عکسای گل زندگیم

قربون شیشه خوردنت برم که هر چی توش باشه بجای خوردن می پاشی اطرافت از پستونک هم که بدت میاد اینم گریه برای اینکه بیای بغلم ...
3 بهمن 1391

عکسای عشق مامان

اینجا توی روروئک گذاشتمت تا راه بری ولی خیلی تنبلی  هنوز دو دقیقه نشده بود که سرت رو پایین گذاشتی کلا وقتی می شونمت هم یه جایی برای سرت پیدا می کنی خودت رو سر می دی و می خوابی و هنوز نه می تونی بشینی نه با روروئک راه بری نه مامان بابا بگیفقط خیلی خوب غلت می خوری دوست دارم عشقم   خسته از روروئک سواری   گلم اینجا از روی تخت افتادی و صورتت کبود شده بود توپت رو شوت کن گلم افریننننننننننننننننننننننننننن گلم در کالسکه اینجا داشتی با خاله که تلفنی بهت می گفت بای بای بای بای می کردی ...
2 بهمن 1391