سارا سارا ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

دخمل کوچولو

عکسای گل دخمل

گل دخمل تازه به محمود اباد رسیده دخترم شب در کنار دریا برای اولین بار گل دخمل در خواب خوش دخترم در سوئیت گل دخمل و غروب دریا گل دخمل در جنگل برای اولین بار گل دخمل لب ساحل بعد از پاشیده شدن ماسه در کریرش گلم در رستوران برای اولین بار گل دخترم و کیک عید فطر گل دختر در جوار ضریح امامزاده هاشم ...
1 شهريور 1391

احوالات چند روزره دخملم

سلام دوستای گل ما از مسافرت برگشتیم. سلام به جیگر مامان گل دخملم.عزیز دردونه مامان می خوام از این چند روز برات بنویسم. چهار شنبه:بعد از ظهر بابا اومد.ما رفتیم قم خونه مامکان سادات.دیر شده بود.بابا رفت عینک فروشی دسته عینکش رو درست کنه.تا افتاب چشماش رو اذیت نکنه.گل من ما توی ماشین منتظر بابا بودیم.یه موتوری از این ادمای مشکوک اومد دم ماشین تا من قفل ماشین روزدم رفت کلی ترسیدم.خونه مامان سادات که رسیدیم خاله و مامان سادات بهت عیدی دادن.خاله یه عروسک اسمورف و مامان سادات یه پیر هن ناز نازی .توی پست های بعد عکسش رو می ذارم.دایی هادی و زندایی هم اومدن بابا جونی هم اومد.بابایی افطاری نمی خورد می گفت سارا افطاری منه.و کلی باهات بازی کرد. پنج...
1 شهريور 1391

سارا جون مهمونی میره

عزیز دلم چهار شنبه شب تا سحر با بابا نشستیم و شما هم بیدار بودی و نمی خوابیدی.سحری خوردیم البته من که روزه نمی گیرم به خاطر اینکه بابا تنها نباشه منم باهاش سحری می خورم .بعد از نماز خیلی خوابم میومد ولی تو بیدار بودی و تا ساعت 6:30 نخوابیدی ومنم به ناچار بیدار بودم .صبح که بیدار شدیم رفتیم خرید من لباس خریدم و برای گل دخملم گیره و تل خریدم.وای با تل انقدر ناز شدی نمی دونی.اومدیم خونه کارامون رو کردیم رفتیم قم .تو هم لباس بنفش تنت بود و تل بنفش زده بودی خیلی ناز شده بودی وقتی رسیدیم خونه مامان سادات مامان سادات کلی من رو دعوا کر د گفت سر بچه شله و فرو رفته تل رو برداشتم وسریع سرت برگشت حالت قبل  و جای تل از بین رفت.مامان سادات بردت حمام...
6 مرداد 1391

ناراحت نباشین برمی گردم

گلم روزی که رفتیم بیمارستان خوابیدی مامان سادات جون با چشم گریون برگشت خونشون.امروزم همشون ناراحت بودن خاله سحر می گفت وقتی ما بر گشتیم یه خورده گریه کرده.همه بهت عادت کرده بودن و دوست نداشتن تو بر گردی و غصه دار بودن منم گفتم ناراحت نباشین ما بر می گردیم
9 تير 1391

اولین مسافرت و زیارت گل دخمل

دختر گلم جمعه هفته قبل.من و تو وبابا رفتیم قم خونه بابا بزرگ.بابا با مامانی و عمو جواد اینا رفتن خونه عمو حسین.ما هم پیش خاله سحر جون و بابایی و مامان سادات بودیم ظهر دایی و زندایی هم اومدن.شب بابا زنگ زد که کارامون رو بکنیم تا ما رو ببره حرم و گل دخمل رو بردیم با مامانی و زنعمو سمیه و فاطمه جونی زیارت.زیارتت قبول کو چولوی مامان. ...
9 تير 1391
1