خاطرات دخترم
گلم دیروز وقتی داشتی شیر می خوردی صدای جیغت رفت هوا دیدم انگشتت رو زدی توی چشمت ولی بعد دیدم گوشه چشمت به فاصله کم تا چشمت خونیه.فهمیدم اونجا رو زخمی کردی و گریه کردی فدات شم.امروز بعد از ظهر بعد از خوردن فرنی بهت قطره استامینوفن دادم که کلی بالا اوردی و ناچار شدم توی روشویی موهات رو که کثیف شده بود بشورم و کلی بازی کردی الانم کلی گریه کردی و خوابیدی.به کریرت هم علاقه داری ولی میای ازش پایین و مدام باید حواسم بهت باشه.هر چی دستت میاد می بری طرف دهنت.دیشب به جعبه دستمال کاغذی علاقه نشون می دادی و اینقدر قلت خوردی تا بهش رسیدی.گلم زندگی با تو و بابای مهربونت خیلی شیرینه.خدا رو به خاطر تمام نعمتهاش شاکرم و شکر که تو و بابا رو به من داد تا خوشبخ...
نویسنده :
مامانی
10:43