سارا سارا ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

دخمل کوچولو

احوالات چند روزه دخترم

1391/5/1 16:52
نویسنده : مامانی
170 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه: صبح قرار بود با تو و بابا بریم دنبال یه سری کارای اداری که رفتیم ولی من از صبح که بیدار شدم حالم خوب نبود دلم درد می کرد حالت تهوع هم داشتمسبز.قرار بود که با عمه بریم خونه مامانی که نرسیدیم بابا خونه موند و ما رو بعد از ظهر برد خونه مامانی و خودش رفت سرکار.شب کارامون رو کردیم بابا اومد رفتیم عروسی پسر دوست مامانی ولی خیلی دیر دیگه می خواستن شام رو بیارن که ما رسیدیم.این اولین عروسی بود که گل دخمل مامان می رفت.شب رو خونه مامانی موندیم.

چهار شنبه:چهارشنبه رو هم خونه مامانی موندیم اخر شب اومدیم خونه.

پنجشنبه:نوبت کنترل قد و وزنت بود و چهلمین روزی که  گل دخملم رو خدا به ما داده بابا رفت مامانی رو برد دندون پزشکی منم به عمه زنگ زدم با عمه بردیمت کنترل قد و وزن همه اونجا از موهات تعریف می کردن خانم پرستار می گفت بهت مو قشنگ  وزنت گلم 4350 بود قدت 56 و دور سرت 37 بود.ماشالا خوب رشد کرده بودی عزیز دلم.بابا که اومد ناهار خوردیم.تو و بابا خوابیدین.منم از فر صت استفاده کردم و کارام رو کردم.بابا برای اشپز خونه مهتابی نصب کرد که خیلی پر نور بود.بعد رفتیم خونه عمه تا ببرتت حمام.وقتی رفتی حمام قبلش شیر خوردی ولی توی حمام گرسنه بودی و همه چی رو می خوردی تا اینکه اومدی بیرون کلی گریه کردی و من به زور لباسات رو تنت کردم.

جمعه:صبح دیر وقت بیدار شدیم.بابا گفت بریم میدون گل.رفتیم میدون گل و 2 تا گلدون خریدیم و یه کاکتوس فسقلی نایاب که فقط کاکتوس رو 12 هزار تومن خریدیم.یادم نبود دوربین ببرم تا از دختر گلم بین گلا عکس بگیرم ایشالا دفعه بعد.تو راه بابایی فالوده خرید خوردیم به تو هم گلم اب قند دادم .اخه هوا خیلی گرم بود.وخیلی فالوده چسبید.نازنازی مامان بعداومدیم خونه ناهار درست کردم.شام هم درست کردم ولباس شستم جارو کردم و گرد گیری کردم باباهم کمک من خونه روتی کشید لوله ظرف شویی رو باز کرد .منم اشپز خونه رو شستم. .کارامون رو کردیم و سه تایی رفتیم بهشت زهرا.بعد رفتیم خونه عمه یه سر زدیم اومدیم خونه.حسین اقا از تر کیه برات پوشک اورده بود عمه اورد خونمون.

شنبه:روز اول ماه رمضان ماه مهمانی خدا بود.بابا روزه بود ولی من به خاطر دختر جیگرم نتونستم روزه بگیرم.خونه و اتاق ها رو جمع کردم.بالاخره کشوها و کمد لباسها رو تمیز کردم.افطاری درست کردم.و کلا خیالم راحت شد که به کار هام رسیدم و تو هم دختر خوبی بودی و من رو اذیت نکردی تا کارهام رو انجام دادم .اگر گریه می کردی.اویز بالای تختت رو کوک می کردم و تو گوش می دادی و یا عروسکی رو که ناهید خانم اورده روشن می کردم و تو این صداها رو خیلی دوست داشتی.و اروم میشدی .دختر گلم ممنون که هوای مامان رو داری و اذیت نمی کنی.فقط دیروز وقتی داشتم میشستمت که جات رو عوض کنم کمرت رو خم کردی به عقب که من کلی ترسیدم.و خودت هم از ترست محکم یقه لباس من رو چسبیده بودی و ول نمی کردی.

یکشنبه:تا ساعت 11 با هم خوابیدیم.من یه کم جمع و جو کردم.موقع شیر خوردن من رو ترسوندی شیر پرید گلوت وقتی پشتت زدم و برت گردوندم دیدم چشمات بسته هست ترسیدم.هر کاری کردم بازشون نکردی تا اینکه فهمیدم دختر خوابالوی مامان خوابش برده.ههههههههههههههههههههههههه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

kimia
1 مرداد 91 18:10
سلام به شما و دخمل کوچو لوتون من کیمیا هستم از وبتون خیلی خوشم اومد به منم سر بزنید بازی هم برای دخملتون هست