سارا سارا ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

دخمل کوچولو

اولین مسواک

عزیز دردونه مامان سلام.گل من امشب اجازه دادی تا اولین مسواک زندگیت رو به دندونای خوشگلت بزنیم.بیشتر دوست داشتی بابا برات مسواک بزنه.گل من الان شاید 4 -5 دقیقه از اتمام مسواک زدنت گذشته.دختر قشنگم یاد گرفتی الکی گریه میکنی یه دستت رو روی یکی از چشمات میذاری و بعد صدای گریه در میاری.وقتی می خوای بشینیم پیشت میزنی روی زمین یا مبل و با سر اشاره می کنی که بشین.اسمت رو هم میگی دا.وقتی بهت میگم قشنگ مامان کیه میگی من.تو رو هم خوب میگی.وقتی میگم یک میگی دو میگم سه میگی دار میگم پنج میگی شیس وقتی میگم هفت میگی د ووقتی میگم نه میگی ده یک=اک دو=دو سه=اااااااااااا چهار=دار پنج=ممم شش=شسیس هفت=دددد هشت=ددددد نه=نه ده=ده من و مامان س...
19 آذر 1392

روزانه های عشقم

عزیز دل مامان سلام.این روزا خیلی دختر شیطونی شدی  گل نازم برای کارشناسی ارشد ثبت نام کرده بودم ولی تو نمی ذاری مامان درس بخونه و پشیمون شدم و کتابا رو کنار گذاشتم.چند وقتی بود مریض بودی از این ویروس جدیدا گرفته بودی.مدام با عروسکات بازی می کنی و میگی نی نی عشق مامان خیلی دلنم می خواد هر روز از تو گل ناز زندگیم بنویسم ولی فرصت نمی کنم.شبای محرم که می رفتیم هیئت تو عادت کرده بودی و می گفتی دد و ما هر شب و هر روز قضیه دد رو داریم.لباسای عروسکات رو در میاری و می گی د یعنی در اومد و من باید بشینم و باهات عروسک بازی کنم.مامان سادات برات یه چادر کوچولو دوخته که خیلی باهاش ناز میشی.وقتی رفته بودیم هیئت تو چادرت رو سر کردی و تسبیح مامانی رو گرفت...
27 آبان 1392

روزانه دخملی

عسل طلای مامان سلام خوبی گلم.چند وقتیه که هیچی برات ننوشتم یعنی انقدر سرم با تو گلم شلوغه که وقت هیچ کاری رو ندارم.عسلم برات بگم که هفته پیش مریض بودی و تب خیلی بالایی داشتی از دیروزم سرفه و عطسه رو شروع کردی.گل بهارم ماشالا این روزا خیلی شیرین زبون و شیون شدی برات بگم که شب عید غدیر رفتیم خونه مامانی و صبح روز عید رفتیم قم ناهار رفتیم خونه دایی محمد من چون مامان سادات و خونوادش سادات هستن رفتیم دیدنشون.عزیز دلم یه پیرهن تنت کرده بودم که خیلی دوسش داشتی و هر کاری کردم در نیاوردی.من و بابا رفتیمجمکران و نذر خوب شدن گل دخترم شیرینی دادیم.وقتی از جمکران اومدم کلی بغلت کردم و بوست کردم دلم برات تنگ شده بود تو هم سفت من رو گرفته بودی و به سبک...
4 آبان 1392

شیرین زبونی دخملی

عزیزم سلام.امروز یاد گرفتی میگی اییییییییا یعنی بیا و وقتی می گم بگو چشم میگی دشم و هر چیزی رو نخوای سرت رو به طرفین تکون میدی و محکم میگی نه نه نه نه...... وقتی میگیم مکه نه سرت رو به بالا وایین تکون میدی وقتی می گم فرشته ها سریع عکس فرشته دها رو نشون می دی میگی این یعنی دست بزنی.ما که می گیم دستت درد نکنه پشت سر ما میگی دددددددددد یعنی دستت درد نکنه.تا راجع کارای تو حرف می زنیم بدون اینکه اسمت رو بیاریم سریع متوجه میشی.مثلا داشتم میگفتم میزنه توی سرش وقتی به حرفش گوش ندم تو هم تند تند میزدی تو سرت.تا حالا چند بار منو گاز گرفتی که دستم خون اومده دست منو می گیری می ذاری رو چشمم که الکی گریه کنم بعد نگاهم می کنی و می خندی فدای خنده هات ...
12 مهر 1392

عکسای گلم

گلم در خال خلقه بازی سارا تیشرت باباش رو پوشیده سارا در حال کمک به مامانش جه قشنگ لوبیا پاک می کنی عشقم سارا وقتی نماز میخونه بهبه چه بویی بابا دستت درد نکنه سارا در حال فرار از پوشیدن شلوار سارا موفق از کشف کیف دوربین سارا باز محجبه میشود فریضه نماز ظهر در حال خلوت با خدا در حال سجده که بعد مهر رو بوس کردی که فیلمش هست شیطنت بعد از نماز در حال گرفتن فیگور عکس فریضه نماز مغرب    قبول باشه گلم التماس دعا ...
12 مهر 1392

شیرین زبونی دخملی

عزیز دلم سلام دختر قشنگم این روزا خیلی شیرین شدی نازنین من عاشق عروسکات و توپات شدی.وقتی دلت بخواد شیر بخوری می گی شیر البته ش رو یه چیزی بین س و ش می گی وقتی بغل بخوای می گی ب .ذکر روز و شبتم که دححححححححححححححححححررررررر وقتی بچه ها رو میبینی کلی ذوق می کنی.در قابلمه رو با دستگیره برمی داری.نیکا خیلی دوست داره دنبالت کنه و باهات بازی کنه و بیاد پیشت و تو هر وقت نیکا میاد پیشت فکر می کنی می خواد بگیرتت و فرار می کنی وقتی اب می خوری یه کم خودت می خوری یه کم به من میدی بخورم و دوباره تو وبعد منتا اب توی لیوان تموم بشه.صدای در و زنگ رو که میشنوی کلی ذوق میکنی هر چیزی رو بخوای با انگشتای قشنگت نشون می دی و می گی این عاشق دنباله بازی و ج...
11 مهر 1392