سارا سارا ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

دخمل کوچولو

دخترم 11 ماهه شد

عزیز مامان یازده ماهگیت مبارک یک ماه مونده تا جشن تولد یک سالگیت رو بگیریم گلم این روزا خیلی شیطون شدی ماشالا از همه جا بالا میری.دوست داری بایستی.وقتی چیزی رو می خوای یواشکی یه کم به ما نگاه می کنی اگر حواسمون باشه می خندی و کم کم ادامه می دی ولی اگر نشون ندیم حواسمون هست سریع اون چیز رو یواشکی بر می داری.وقتی بهت غذا می دم به منم غذا می دی البته خورده غذاهایی رو که زمین ریختی بر می داری به من می دی.دوست دارم عشقم.دوست دارم بی نهایت
21 ارديبهشت 1392

روزانه دخمل طلا

عزیزم امروز چهار شنبه هست ما اومدیم خونه مامانی برای خودت کلی حرف می زننی کلی شیطون شدی. وقتی حرص می خوری دست قشنگت رو مشت می کنی با حرص می خوری.به اتاق های خواب علاقه داری و هر جا هم که می ریم میری سمت اتاق خواب.هر چی روزمین #یدا می کنی می خوری.وقتی لباسای بیرون رو می #وشم خوشحال میشی که داری میری دد.به برق که خیلی خطر ناکه علاقه داری.امشبم عمو حاج حسین میاد خخونه مامانی.دوست دارم عسل من بببببووووووسسسس
18 ارديبهشت 1392

روزانه دخملی

عزیز دلم سلام.گل دخترم سلام.قشنگم این روزا خیلی شیرین شدی.گلم وقتی می گیم بوس کن ما رو لیس میزنی.خودت رو مدام تشویق می کنی.مامانی از مکه اومده و برات دو تا لباس سوغاتی اورده واسباب بازی و تل و گیره.دستشون درد نکنه.الانم از خونه مامانی دارم برات می نویسم.دوست دارم عشق قشنگم.ببببببوووووسسسس
15 ارديبهشت 1392

روزانه دخملی

عزیزم مامانی رفته مکه کلی سوغاتی خوشجل بیاره .صدای مامانی رو که شنیدی کلی دست و پا زدی که بری بقلش قربونت بشم که همیشه دلبری میکنی. عمه نفیسم مولودی گرفته بود برای تولد حضرت زهرا اونجا دست میزدی و زوق میکردی.کار جدیدی هم که یاد گرفتی فرشارو بلند میکنی و زیرشو نگاه میکنی.اخر مولودی هر کسی خدافظی میکرد دست میزدی و با من بای بای میکردی که بری باهاشون دد .فدات بشم. صبحا که از خواب بیدار میشی و من خوابم با دستای کوچولوت منو میزنی و میگی اااااا و بیدارم میکنی عشقم. خیلی دوست دارم نفسم
12 ارديبهشت 1392

عکسای دخمل خوشگلم

این لباس سوغاتی خاله سحر این لباسم سوغات مامان سادات اینجا هم تولد خاله سحر بود{خاله جون تولدت مبارک} اینجا هم خونه عمو حاج حسین بودیم خوشمزس قربونت برم؟؟؟؟؟؟؟؟ عزیزم دیروز چشمای این زنبور کوشولو رو کنده بودی و میخواستی بخوریش ...
9 ارديبهشت 1392

ما اومدیم با کلی خبرای جدید

عزیز دلم توی این مدت کلی اتفاقای خوب رخ داده. اول از همه اینکه نی نی دایی جون دخمله هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خبر خوب بعدی اینکه عشقم میتونه روی پاهاش بایسته {البته روی نوک انگشتای پات} از تخت یا مبل کمک میگیری و میایستی قربون پاهای کوشولوت برم هفته پیش مامان سادات و بابا داود و خاله سحر و عمو ابولفضل رفتن مشهد و برای گلم سوغاتای خوشجل اوردن دستشون درد نکنه گلم یاد گرفتی لی لی حوضک میکنی یکی از دستای خوشجلتو مشت میکنی میزاری کف اون یکی دست الاهی فدای دستای کوچولوت بشم یاد گرفتی سق میزنی گلم بدشم جیغ میزنی و دستاتو میزنی روی دهنت که صدا بده عشقم خیلی دوست دارم عزیز دلم خیلی علاقه به اشپزخونه داری همیشه میای و با جای...
9 ارديبهشت 1392

مامان جونم تولدت مبارک

الان با انگشت میرم تو کیک تولد مامانم اخیش حواسشون نیس الان حسابی کیک بازی میکنم بعداز بازیگوشی میچسبه یکم لالا کنم گلکم دوست دارم یه دنیاااااااااااااااااااااااااا ...
11 فروردين 1392

عکسای عید دخملم

اینجا خونه عمو حاج علی هستیم گلم من عاشق این زست گرفتناتم عشقم الان میام انگشت میکنم چشتتتتتتتتتتتتتتتتتتت.......... اینجا هم دنبال مورچه بودی.............. دالی موشه......... ...
11 فروردين 1392