سارا سارا ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

دخمل کوچولو

کارهای عسلی

عسل ناز مامان سلام.نفسم الان دستت رو زدی زدی رو میز گفتی درد گفتم اوخ شد گفتی ایه و دستات رو اوردی جلو تا من ببوسم بعد دوباره دستات رو میزدی رو میز و می گفتی اوخ.این روزا وقتی بهت میگم خودت رو لوس کن می گی ادددد ددددددد و می گی اقون و میزنی با دست تو دهنت و اااااا میکنی .کلمه این برات عادت شده و هر چیزی رو نشون می دی می گی این میگی مسی این روزا صدایی شبیه صدای اردک از خودت در میاری و بازی می کنی و عکس پرنده ها رو که می بینی میگی جوجو دوست دارم عشقم
13 اسفند 1392

روزانه نی نی مامان

گل دخترم سلام.قندکم این روزا  روزای شیرینی رو تجربه میکنیم و از این بابت خدا رو شکر میکنیم.عسل من مامان رو ببخش که فرصت نمی کنه و یه کمم تنبلی می کنه روزانت رو بنویسه.عزیز دل مامان امروز صبح هر کاری می کردم بیدار نمیشدی خیلی صبحها خواب سنگینی.الانم توی دست و پای منی و مدام میگی این برای خودت گوشی رو برمیداری و با سحر خیالیت حرف میزنی این روزا خیلی ایه می گی یعنی اره.به بابات میگی نا  البته بعضی وقتا یعنی ناصر . چند شب قبل بعد از شام اومدی تو اشپزخونه از روی ماشین لباسشویی دستمال برداشتی رفتی با دستای کوچولوت سفره رو پاک کردی قربون دستات برم مامان  بعد یه کمم دستات رو کشیدی توی سفره و بعدسفره رو تا کردی اوردی اشپزخونه.واین ...
11 اسفند 1392

بعد از مدتی

سلام دوستای گل ما بعد از مدتی اومدیم. سلام عشق مامان .دخترم این روزا خیلی ماشالا شیطون شدی و نمی ذاری من کاری بکنم.منم خیلی سرم با تو گرمه.این روزا خیلی از کلمه این و اون استفاده میکنی.وقتی می خوای یه چیزی رو بگی بله میگی ایه.یاد گرفتی می گی پول و پول توی قلکت میندازی گل دخترم ماست رو قشنگ میگی.دوست رو میگی دوشت خودت رو تشویق می کنی جیغ میکشی و میگی اوه اوه واینکه دندونهای پا چشمیت داره در میاد و روزهای بهانه گیریت رو میگذرونیم.به نشستن میگی می.الانم تو بغلم خوابت برد با اینکه دلم نمی خواست روز بخوابی تا شب راحت بخوابی ولی خوابیدی عشقم باز و بسته رو خوب مبگی.رفت بیا رو خوب می گی داره واژگان زبانت گسترده میشه و من از این موضوع خوشحالم د...
30 بهمن 1392

لحظاتی به یاد ماندنی

گل ناز مامان یادم رفت بنویسم امروز توی اشپزخونه بودم که چهار دست و پا اومدی و شروع کردی بع بع کردن و در همون حال به من چسبیده بودی چقدر شیرینه ناز کردن تو دردونه دختر و چقدر شیرین برای من لحظات با تو بودن وقتی در رویای خود به اینده میروم و بزرگ شدن و قد کشیدنت را میبینم تمام شیرینی زندگی مرا می گیرد ولی برایم کابوس میشود انگاه که بیاندیشم روزی لحظه ای از تو گلم جدا شوم وغافل شوم که گلم هست همیشه حامیت هستم من به تو نیاز مندم تا حمایتت کنم عزیز من.بووووووووووووووووسسسس            
29 دی 1392

کارهای جدید دخملی

عسل طلای مامان سلام.خوبی گل دخملم.اول از همه بگم ببخشید دیر به دیر اپ میشم و برات می نویسم چون ماشالا انقدر شیطون شدی که همه وقت مامانی رو می گیری دوم اینکه این مدت در گیر مریضی دخملی بودیم گل من از شنبه هفته قبل سرما خوردی بردمت دکتر بهت دارو داد داروهات رو دادم ولی هنوز کامل خوب نشدی و دیگه اینکه فکر می کنم می خوای دندون در بیاری چون اسهال گرفتی و پاهاتم شدیدا سوخته.عسل مامان برات بگم که پنجشنبه مهمونی دوره ای خونه عمه نفیسه بود صبحش رفتیم برات لباس خریدیم برای عیدتم لباس خریدیم ناهار خونه مامانی بودیم و شب برای مامانی موبایل خریدیم کلا تو برای خودت توی مراکز خرید قدم میزدی و لذت میبردی.جمعه هم خاله الهه اینا شام خونمون بودن واما امروز صبح...
29 دی 1392