روزانه دخملی
عزیزم مامانی رفته مکه کلی سوغاتی خوشجل بیاره .صدای مامانی رو که شنیدی کلی دست و پا زدی که بری بقلش قربونت بشم که همیشه دلبری میکنی.
عمه نفیسم مولودی گرفته بود برای تولد حضرت زهرا اونجا دست میزدی و زوق میکردی.کار جدیدی هم که یاد گرفتی فرشارو بلند میکنی و زیرشو نگاه میکنی.اخر مولودی هر کسی خدافظی میکرد دست میزدی و با من بای بای میکردی که بری باهاشون دد .فدات بشم.
صبحا که از خواب بیدار میشی و من خوابم با دستای کوچولوت منو میزنی و میگی اااااا و بیدارم میکنی عشقم.
خیلی دوست دارم نفسم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی