سارا سارا ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

دخمل کوچولو

روزانه دخملی

1391/8/15 0:03
نویسنده : مامانی
151 بازدید
اشتراک گذاری

روز عرفه بابا رفت تا کاراش رو انجام بده زود بیاد تا بریم قم خونه مامان سادات.بابا دیر اومد و دیر راه افتادیم ساعت 3 رسیدیم قم .همه منتظر ما بودن تا ناهار بخورن.دعای عرفه بابا رفت کوه خضر و من دعاسی عرفه نخوندم.تو مدام بهانه می گرفتی.شب رفتیم بیرون و مامان سادات برات یه پیراهن لی خوشگل خرید

روز عید قربان جمعه بود بعد از اینکه ناهار خوردیم راه افتادیم سمت تهران

شنبه شب دیدم سقف اتاق خواب رواب برداشته و از سقف اب می چکه.

یکشنبه با بالایی ها صحبت کردیم انگار داشت بارون میومد.

چهار شنبه:رفتیم خونه مامانی و تو خوب خوب غذات رو خوردی

پنجشنبه:بردمت کنترل دور سر که خوب شده بودی و بعد ازت ازمایش ادرار گرفتم عجله داشتیم کلی التماس کردم تا دستشویی کردی.رفتیم ناهار خونه مامانی و بعد واوان.تو حیاط خونه واوان مامانی کلی عکس انداختی.بعد رفتیم هایپر سان که تو کلی گشنه بودی.بغل بابا انقدر ناز کردسی.سرت رو روس سینه بابا گذاشته بودی و انگشتت رو می خوردی.بابا شام از بیرون گرفت مامانی هم خونه ما موند.

جمعه:سرم خیلی رد می کرد تو ساعت 7 بیدار شدی و توی گهوارت بودی و می خندیدی.بابا با مامانی رفتن بیرون.ما هم ناهار درست کردیم ساعت 5 هم رفتیم قم تا شب عید خونه مامان سادات باشیم.مامان سادات به من عیدی یه تاپ بافت داد و به تو یه سرهمی لی سبز رنگ

شنبه:بعد از خونه مامان سادات یه سر رفتیم خونه دایی محمد من.مامان جون من هم اونجا بود حالش چند وقتیه بد میشه و برای 3 تا 4 دقیقه بی هوش میشه .هر کاری کردن تو نخندیدی دایی جونم هم دستش درد نکنه به تو عیدی پول داد راستی مامان سادات به بابا هم عیدی پول داد.از خونه داییم اومدیم سمت تهران تو تو ماشین خواب بودی.دم خونه مامانیس بیدار شدی تا مامانی رو دیدی کگریه کردی بعد خوب شدی.عمو حاج حسین و عمو حاج جواد اومدن خونه مامانی تو با زنعمو هات غریبی کردی ولی به عمو هات می خندیدی.عمو حاج حسین کلی تو رو بالا می انداخت.تو کلی غر زدی و بد اخلاقی می کردی.ساعت 7 اومدیم از خونه مامانی بیرون اومدیم خونه انگار تو خونه بمب زده بودن هیچی سر جاش نبود تو هم مدام گریه می کردی تا ساعت 3 بیدار بودیم و من کار می کردم.

یکشنبه:امروز صبح هم بیدار شدم کلی کار کردم.تو مدام غر می زدی غذات رو سوزوندم و دوباره درست کردم.امروز دوست داشتی فقط بغل باشی و وقتی بغلت می کردم می خندیدی به ورزش کردن بابا هم می خندیدی.دوست دارم گل من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)