سارا سارا ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه سن داره

دخمل کوچولو

احوالات دخملی

1392/3/13 12:40
نویسنده : مامانی
121 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم سلام الان بغلم نشستی و سعی داری بزنی روی کیبورد. عزیزم این چند وقت حسابی گرفتار بودم.تو گل نازم مریض شدی و من رو تا سر حد مرگ ترسوندی.امید زندگیم حالت مدام این چند روزه به هم می خورد.کلی ضعیف شدی عزیز دلم.گل من نشسته بودی بغلم که سرت رو محکم کوبیدی به سر من.گریه نکردی شیر خوردی ولی بعدش بالا اوردی که من کلی ترسیدم.بعدش رفتی نشستی روی سرامیکا و خوابیدی سرت رو کوبیدی زمکین وحالت چند بار به هم خورد.بردیمت بیمارستان میلاد گفتن از سر قشنگت سیتی اسکن بگیریم که دکتر بیهوشی نداشتن.بردیمیت بیمارستان مفید دکتر مغز و اعصاب نداشتن چون شب بود و بردیمت بیمارستان شهدای تجریش.اونجا بهت دارو خوراکی دادن ولی دو ساعت و نیم طول کشید تا خوابت برد وسیتی رو انجام دادن.نماز صبح رو هم تو بیمارستان خوندیم و اومدیم خونه ٧ که خوابیدیم.خدا رو شکر از سرت نبود.سهشنبه بردیمت پیش دکتر خودت.گفت اگر تا شب خوب نشد ببرین بیمارستان گلستان و بستریش کنین  قرار بود مامان سادات اینا بیان ولی وقتی تو حالت بهم خورد و معلوم نبود بستری میشی یا نه نیومدن.چهارشنبه مدام  حالت بد میشد بردمت پیش دکتر گیاهی دکتر اسماعیلی که اون دفعه که اسهال خونی گرفته بودی در مانت کرد.دارو داد خوردی و خیلی بهتر شدی.پنجشنبه من حالم بهم می خورد و تب و لرز گرفته بودم.منتظر مامان سادات  اینا بودم.گفتن اخر شب میان تو رو گذاشتیم خونه مامانی و بابابا رفتیم دکتر من سرم و امپول زدم مامانی می گفت دختر خوبی بودی وقتی اومدم خونه مامانی حال نداشتم تو رو بغل نکردم تو با دست بیا بیا می کردی که بیام پیشت و بغلت کنم.مامان سادات و خاله سحر با عمو و بابا داوود اومدن خونمون.عمو و بابا داوود رفتن و مامان سادات و خاله موندن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان یاس
14 خرداد 92 0:39
ایشالا همیشه سالم و سرحال باشین خاله جون هم خودت و هم مامانی عزیزت جیگر خاله