خاطرات چند روز دخملی
عزیز دلم جمعه از قم اومدیم.رفتیم خونه عمه نفیسه بعد اومدیم خونه.خونه کلی کثیف بود و منم کلی خسته. شنبه صبح که بیدار شدیم اصلا حال نداشتی و من کلی گریه کردم بردیم دکتر و ازمایش که خدا رو شکر زردیت بالا نرفته بود برای شما مهتابی نصب کردیم و بابا کلی عکس از گل دخملش گرفت.شنبه بعد از ظهر عمه امیرحسین سپیده زنعمو معصومه خانم و محمد امین اومدن خونمون.عمه کیک برنج اورد خوردیم.بعد یه کم دیگه کار کردم.دیروزم فریده و فرشته اومدن.دیروز همه تلفن میزدن و حالت رو می پرسیدن دیروزم من رو ترسوندی مدام که شیر می خوردی بالا می اوردی مامان سادات میگفت به خاطر ماهی که من خورده بودم شما سردیت کرده.دیشب تا صبح بی هوش افتاده بودی فهمیدم حال نداری.امروزم به زور بهت شیر دادم و الان لالا کردی زیر نور مهتابی.منم دیروز کلی کار کردم ولی الان بدن درد دارم.بوس گلم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی