حس خوب

امروز یه حس خوبی دارم.یه حس جدید.دکتر هفته دیگه نامه بیمارستان رو بهم میده.دیگه داره کم کم باورم میشه خونواده ما میشه سه نفری.تصورشم لذت بخشه.گلم اخرای خرداد به دنیا میاد.این لحظه های انتظار چه شیرینه.یه کم هم دلهره دارم نکنه زودتر از موعد به دنیا بیاد و من تنها باشم ولی تنها نیستم هیچ وقت تنها نیستم خدا با ماست.توی دلم یک ذوق کودکانه هست.بروز دادنش سخته.همسرم مدام میپرسید خوشحالی و من فقط می گفتم اره.حسم شاید به بلوغ باور نرسیده.وضعم خوب بود.هموگلوبین خونم بالاتر اومده بود.امروز غافلگیر شدم وگل هدیه گرفتم و این حال من رو بهتر کرد.من بی نهایت از هدیه های غافلگیرانه و بی مناسبت همسرم شاد میشم و امروز روز خوبی بود و به یاد موندنی.دکتر دستمزدش رو معلوم کرد کمتر از اون چیزی بود که فکر می کردم و این من رو باز غافلگیر و خوشحال کرد.خدا کنه ارامش امروز رو همیشه داشته باشم.روز روز خوبی بود و خدا رو شکر که این روز رو به من هدیه کرد