سارا سارا ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه سن داره

دخمل کوچولو

خاطراتی کوتاه در ذهن مامان

1392/5/25 3:09
نویسنده : مامانی
119 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم برات می نویسم شاید این چند خط در اینده برات جذاب باشه.دخترم امشب خونه عمو جواد بودیم.امیر رضا هم مریض بود.مثل من و شما سر ما خورده بود.قشنگ مامان کلی شیطون شدی و کلی بازی کردی.موقعی که سفره رو دیدی کلی گریه کردی گشنه بودی ولی فقط سوپ خوردی.از هواپیمای کنترلی عمو ترسیدی و گریه کردی.امروز وقتی با بابا رفتم امپول بزنم برات یه فیل کوکی خریدم ولی زیاد خوشت نیومداولش ولی کم کم بهش عادت کردی و از راه رفتنش می خندیدی و ذوق می کردی.بیچاره خانم فیلی اولش خرطومش رو کردی توی دهنت و نمی دونم چقدر با مرواریدای قشنگت گازش گرفتی حتما دردش اومده.دیروز دست من رو گاز گرفتی و کبود کردی.امروز بابابا رفتی نانوایی موقع صبحونه به گوشات پنیر مالیدی چون صبحونه دیر خوردیم ناهار کم خوردی ولی لباسات بیشتر از خودت غذا خوردن و چون از پیش بند بدت میاد نمی بندی و من هم به خاطر سرما خوردگیت خیلی وقت بود حمام نبرده بودمت تا اینکه امروز دیگه با اون وضع غذا خوردن ناچار شدم ببرمتامروز یه بار بهم گفتی ما تو اسانسور خونه مامانی و یه بار خونه عمو وقتی عروسک فاطمه جون رو دادم بهت باذوق گفتی ماماقربون خنده هات و دندونای قشنگت برم.قربون شیطنت چشمات و شیرین زبونیات برم.خیلی دوست دارم گل دخترم سارای مامان تو همه زندگی و عشق من و بابایی.بوووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسسسس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان بنيتا
26 مرداد 92 17:23
عزيز دلم ايشالا زود خوب شي