روزهاي سخت و دردناك
عزيز دل مامان سلام.دخترقشنكم توى بستهاي قبل نوشته بودم كه به خاطر دستم رفتيم قم،عروسكم وقتي قم بوديم مريض شدي تب كردي و اسهال كر فتي بردمت دكتر كفت جيز خاصي نيست بابا جهار شنبه شب بالاخره بعد از كلي دوري اومد دنبالمون.بركشتيم تهران ولي توي مدفوعت بنج شنبه شب خون ديدم.و كار من و بابا از اون روز بهتا الان شد دكتر وبيمارستان يه سري كفتن بستري مي خواد بيمارستان جا نداشت برديمت بهرامي ولي اونجا كفتن حالت لكر بدتر شد بريم شنبه ظهر حالت بدترشد برديمت بيمارستان بهرامي كفتن بستري بشي اومدن ازت خون بكيرن تو نمي ذاشتي و كل اتاق رو بهم ريخته بودي لكد ميزدي و يا با دستاي كوجولوت وسايلشون رو برت مي كردي زمين اونا هم تلافي كردن و ٨جاي بدنت رو سوراخ كردن اخر من و بابا از كريه و بي تابي تو طاقت نياورديم رايت داديم اورديمت خونه ديشب نصفه شب حالت كلي بهم خورد و مروز تب كردي دروز و امروز رفتيم بيش دكترت فردا هم قراره بريم.زود زود خوب شو عسلم.وقتي تو مريضي دنيا رو سر مامان خرابه.دوست دام عشقم بوووووووووووووووووووووووووووووووسسسسسسس