روزانه دخملی

شنبه:یادمه رفتیم مهمونی خونه عمه و کادو تولد امیر حسین رو دادیم و از کار خونه فرار کردیم.زنعمو بابایی و سپیده جون هم اومدن.بعد با عمه و سپیده جون رفتیم زیتون.من یه کیف خریدم.بابا پشت در خونه مونده بود و به ما مدام غر می زد

یکشنبه:خونه بودیم و کارای خونه رو انجام دادیم

دوشنبه:من رفتم دکتر.عمه اومد تو رو برد خونشون.عمه می خواست بره ختم.ساعت 5:30 با عمه و معصوم خانم اومدیم بیرون.ما رفتیم بازارچه برای بابا کلید ساختیم.برای تو هم کش خریدیم.راستی عمه برات ملافه و کش سر خریده بود.بعد رفتیم زیتون برات یه لباس خریدم.

سه شنبه:خونه بودیم و به کارای خونه رسیدیم.شب عمه زنگ زد که زنعموی بابا اش پخته و بریم پارک.شب ما هم رفتیم پارک.پسر عمه بابا با ارزو خانمش اومدن اونجا.نی نیشون چند روز دیگه دنیا میاد.

چهار شنبه:شهادت املام جعفر صادق امام ششم ما بود.من از صبح که بیدار شدم هی بهانه می گرفتم.تا اینکه حسابی اعصاب خودم رو خورد کردم.ظهر بابا ما رو ناهار برد بوف.برگشتیم خونه.تو رو بردم حمام.می خواستیم بریم خونه عمه که نبودن.

پنجشنبه:بابا رفته بود سر کار.عمه زنگ زد که بریم خونه مامانی.قرار شد تو رو با عمه ببریم دکتر.بردیمت دکتر وزنت گلم 150 گرم کم داشت.تو 5450 بودی و قدت 62.5ودور سرت 39.بعد برگشتیم خونه عمه امیر و مبینا رو برداشتیم رفتیم خونه مامانی.بابا هم عصر اومد تو تا صدای بابا رو شنیدی بیدار شدی و خندیدی.با بابا و مامانی و عمه رفتیم تره بار.قرار بود فردا شبش یعنی جمعه دایی های بابا بیان خونمون.بعد از خرید رفتیم خونه.بعد تو رو گذاشتیم پیش بابا و من و مامانی و عمه رفتیم بیرون.بیرون که بودم دلم برات کلی تنگ شد.اومدیم تو به تلویزیون با دقت نگاه می کردی.این روزا خیلی تلویزیون .موبایلو کامپیوتر دوست داری.تو ادیسون کوچولوی منی .چون عاشق لوستر و وسایل برقی هستی.

جمعه:شب قبل تا ساعت 3 داشتم برای مهمونی تدارک می دیدم و کارام رو تا حدودی انجام می دادم.صبح منتظر بودم تا جواب بدن.بابا رفت ارایشگاه وقتی برگشت گفت کارات رو بکن بریم قم.خاله زنگ زد گفت بابا ناراحته که برای عمه اش که مرده لباس مشکی نپو شیدین.لباس تیره بیار بپوش.خیلی تعجب کردم بابا از این اخلاقا نداشت.با با هم گیر داده بود که لباس خوب بردار.این خوبه.این خوب نیست و کلا نظر می داد.