سارا سارا ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

دخمل کوچولو

اولین چیزی که برای نینی خریده شد

گل من اولین چیزی که برات خریده شد خاله سحر خرید .یه روز خاله سحر برات جورابای کوچولوی صورتی خرید.اون موقع معلوم نبود دختری یا پسر وقتی به خاله گفتم چرا صورتی خریدی؟ گفت :روش عکس اقا خرسه رو داره اگر پسربود اگرم دختر بود که صورتیه .تازه خاله برات کفشای گاوی و 2 تا تابلوی اتاقتم خرید. خاله جونم دستت درد نکنه (نی نی) ...
27 فروردين 1391

فاطمه گلی برای نی نی کار دستی درست می کنه

گل من امروز زن عمو سمیه زنگ زد گفت فاطمه جون برات کاردستی درست کرده و گفت سری هست و نمی تونه بگه چیه من که خیلی دوست دارم بدونم چیه؟تازه فاطمه گلی هی از مامانش میپرسه پس کی دختر عموم به دنیا میادو فقط دعاش اینه که 23 خرداد روز تولد خودش به دنیا بیای.به نظر من که جالب میشه اخه فاطمه بچه اوله و تو هم بچه اول     فاطمه اولین خونش اینجا بوده همین جایی که اولین خونه تو هست   اتاقاتونم یه جا بوده     ماه تولدتونم که قراره یکی باشه   فقط میمونه روز تولدتون    اگه یکی بشه میشین 2 تا دختر عموی مشابه با 10 سال اختلاف سن ...
27 فروردين 1391

مامان مریض میشه

گل مامان سلام دیشب مامان خیلی ترسید.پهلوم شدیدا درد گرفت.احساس کردم نمی تونم نفس بکشم.بابا با عمه صحبت کرد. عمه می گفت شاید نی نی داره به دنیا میاد. خودم دعا می کردم این جور نباشه. حسابی ترسیده بودم ولی یه کم بعد بهتر شدم .با مامان جون که صحبت کردم گفت نینی اذیت شده به خاطر همین اینجوری اعتراض کرده.اخه چند روز مامان مدام کار می کرد.تازه دیروزم تا بابایی بیاد خونه همه خونه رو تمیز کرد. بابایی هم صبح که بیدار شده بود چشمش ورم کرده بود و قرمز شده بود. نمیدونم چرا ؟الانم خبر ندارم بهتر شده یا نه؟ ...
27 فروردين 1391

مامان جواب ازمایش رو گرفت

سلام دخملی مامان .خوبی قشنگم؟این روزا حالت چطوره؟ چهارشنبه بعد از ظهر تصمیم گرفتم جدول حل کنم .دراز کشیده بودم و جدول حل می کردم که زنگ خونه رو زدند. عمه نفیسه و سپیده جون و مبینا بودند.بعد امیر حسین و معصومه خانمو محمد امین اومدندو بعد زن عموی بابایی.زن عمو جون اش اورده بود خوردیم.قرار بود برم ازمایشگاه و جواب ازمایش رو بگیرم بریم دکتر.بابا زنگ زد که نمی تونه به موقع برسه گفت خودت بروازمایشگاه منم میام اونجا.معصومه خانوم من رو برد ازمایشگاه.جواب رو گرفتم .داشتم تلفنی با بابا صحبت میکردم که گوشیم خاموش شد مثل همیشه .با تلفن کارتی زنگ زدم به بابا و گفتم که توی پارکم .بابا اومد اونجا رفتیم دکتر خدا رو شکر دیابت نداشتم ولی کم خونی شدید گر...
26 فروردين 1391

سیسمونی نی نی کامل میشه

سلام دخمل قشنگم من و بابا پنجشنبه و جمعه خونه بابا بزرگ بودیم. از اونجا بقیه وسایل دخملیم رو که مامان جونش خریده بود اوردیم. مامان جون دستت درد نکنه(نی نی) بابا برای گل دخملش یه فیل خرید که سوارش بشه تاب بخوره.یه عالمه توپ و یه صندلی هم خریدیم. بابا دوستت دارم(نی نی) بابا بزرگ برات دمپایی کوچولو خرید. بابا بزرگ دستت درد نکنه(نی نی)   وقتی اومدیم خونه با اینکه خسته بودیم اول اتاق دخمل نازم رو با وسایل جدیدش کامل کردیم.خیلی خوشگل شد. ...
20 فروردين 1391

عمه نفیسه به نینی جایزه میده

امروز روزی بود که ازمایش دادیم .یه روز سخت.چون ماشین بابا زوج بود توی طرح نمیتونستیم بریم .رفتیم خونه عمه نفیسه تا ماشینش رو بگیریم وقتی سوییچ رو گرفتیم عمه رفت وبرای دخملمون ساق :جوراب شلواری و یه جوراب نانو اورد که از استارا خریده بود .عمه میگفت پاهای دخمل قشنگ با جوراب نانو بو نمی گیره.بابایی گفت اینا جایزه نینیه که با مامانش سختی ازمایش رو تحمل کرده دست عمه جون درد نکنه(نی نی)   ...
20 فروردين 1391

نی نی و مامان ازمایش میدن

امروز من با بابا رفتیم ازمایشگاه تا ظهر 4 بار به خاطر ازمایش" قند خون " ازم خون گرفتن.محلول گلوکز هم خوردم که خیلی بد بود باعث شد حالم به هم بخوره میدونم امروز به من که سخت گذشته به نینی قشنگم هم سخت گذشته. ...
20 فروردين 1391