مادرانه
سلام عزیز دل مامان ........زمان چقدر زود میگذره و ما غافلیم
امشب هوس نوزادی هات رو کردم به وبلاگت سر زدم عشقم و من چقدر دوست دارم تمام مادرانه های دنیا رو برای تو و علیرضا خرج کنم و بشم یه مادر ایده ال یه مادر با تمام مادرانه ها و کمالات .
گل من این روزها تو بزرگ میشی و من غافل .غافل از بزرگ شدنت .غافل از خانم شدنت و غافل از اینکه مادام دوستت دارم ها رو به زبون بیارم .انقدر دوستت دارم که هر وقت به تو فکر میکنم از سر ذوق قطره های اشک از چشمام سرازیر میشه و لبخندی بر لب میارم مثل الان
گل من انقدر خانمی که نمیشه گفت گاهی از گفتن حرفات خجالت میکشی گاهی بخاطر علیرضا ناراحت میشی و فکر میکنی دیگه دوستت نداریم شاید این حس سالیانی که تا تو مادر بشی همراهت باشه ولی همین که مادر بشی میفهمی همه بچه ها به یک اندازه دوست داشتنین چون از وجود خودتن چون پاره تنتن
پاره تنم اگاهی که برات مادرانه خرج میکنم و احساسی رو که عذابت میده به لب میارم ذوق کودکانه ات رو میبینم تو اسم این همدردی مادر و دختری را دوست داشتن میذاری و من میخوام بدونی همیشه پناهت هستم
دخترک قشنگ من و اما گاهی که حست را بیان نمیکنم بدون که درکت میکنم تو شاید این حس رو دوری نام بذاری و گاهی ازبروزش خودداری کنی و خجالت بکشی ولی من این کار رو میکنم تا تو .تو باشی و مستقل
دلبرک زیبای من تو از همه چیز میترسی و کلا ادم حساسی هستی و خیلی محتاط امشب دلت میخواست همانند علیرضا در اغوشمن بخوابی ولی همین که گفتم نمیشه میدونم در دل کوچیکت غصه خوردی ولی چیزی به روی خودت نیاوردی و پاهات رو به من نزدیک کردی تا تسکینی باشه برای غلبه بر ترست
نازنین دخترم امروز خاطره های وبلاگ رو برات خوندم و تو چه کودکانه ذوق میکردی دوستت دارم عشقم انقدر زیاد که با تمام وجودم این دوست داشتن ها رو احساس میکنم .بوووووووس عاشقتم