روزگار عسلم
عسل طلای مامان سلام هوبی خانومم قشنگه مامان این روزا ماشالله خیلی بزرگ شدی خانومی شدی برای خودت نفس من دلم میخواد این رو همیشه بدونی مامان بی نهایت دوست. داره این روزا با دوست جدیدت ملینا حسابی سر گرمی منم میرم کلاس نقاشی خانوم مامان انقدر بزرگ شدی که قشنگ همه چیز رو بلدی قربون زبونت برم زبونتم که ماشالله سفت.ی ه سره قربون مامان میری چند وقت پیش داشتم میرفتم دکتر گفتی مامان کجات درد میکنه گفتم پام اومدی پام رو تند تند بوس کردی گفتی خوب شد دیگه نرو.این روزا مهربون من خیلی بهم بیشتر وابستهایم.خانومم تا میگیم یه جاییمون درد میکنه میگی بمیرم برات قربونت برم فدات شم عشقمی عسلمی جیگرمی نخودمی کشمشمی خلاصه هر چی بلدی میگی.سریع هر چی میشنوی ظبط میکنی.چند شب پیش خونه مامان سادات بودیم دیدم زاپیای گوشی مامان سادات رو روشن کردی میگی مامان بیا برات عکس بریزم قربون دختر باهوشم برم من.عشقمی عمرمی دوست دارم بوووسس